سلام سلام به وروجک نازنازی مامان! دیگه کم کم داریم نزدیک می شیم به اون دورانی که باید همه چیز رو از سقف آویزون کرد، در همه ی کمدها و کابینت ها رو قفل زد و بالکُلّ بی خیال خونه ی تمیز شد! پریروز دستتو گرفتی به میز و پا شدی و چون منو غافلگیر کرده بودی، موفق شدی هر چی رو میز بود رو به هم بریزی. مامانی! این روزا خیلی یشتر به صدا و البته موسیقی حساس شده ای و خودت هم صداهای جدید و متفاوتی درمیاری که بیشتر از قبل شبیه حرف زدنه. کلی هم داد و بیداد میکنی و هی صدای ذوق کردن از خودت درمی کنی؛ اینقدر که به سرفه میفتی؛ به خصوص وقتی من دارم با یکی حرف می زنم. بعد از غذا خوردن، برای خودت دست می زنی. با آهنگ ها خودتو جلو و عقب می کنی و با آواز...